جدول جو
جدول جو

معنی نیک خو - جستجوی لغت در جدول جو

نیک خو
خوش خو، خوش اخلاق
تصویری از نیک خو
تصویر نیک خو
فرهنگ فارسی عمید
نیک خو
خوش طبع، بامروت، نرم دل، خوش نفس، خوش ذات، خوش اخلاق، (ناظم الاطباء)، نیک خوی، خوش خوی، خوش رفتار، نیکوطینت، نیک خلق، مهربان:
خردمند گفتا به شاه زمین
که ای نیک خو شاه باآفرین،
دقیقی،
دل مردم با خرد بآرزو
بدین گونه آویزد ای نیک خو،
فردوسی،
جهاندار بادانش و نیک خو است
ولیکن مرا چهر زال آرزو است،
فردوسی،
جفاپیشه گشت آن دل نیک خو
پراندیشه شدرزم کرد آرزو،
فردوسی،
نیک خوتر ز او همانا در جهان یک شاه نیست
خوی نیکو بهتر از شاهی و ملک بی کران،
فرخی،
مردم از نیک نیک خو گردد
یار چون بد بود چنو گردد،
سنائی،
اگر خواجه با دشمنان نیک خوست
بسی برنیاید که گردند دوست،
سعدی،
زن که مستور و نیک خو باشد
نیست عیب ارنه خوب رو باشد،
مکتبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک دخت
تصویر نیک دخت
(دخترانه)
دختر خوب و نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیک بخت
تصویر نیک بخت
خوشبخت، سعادتمند، ایمن، اقبالمند، بختیار، بلنداقبال، بلندبخت، خجسته، خجسته طالع، خجسته فال، خوش طالع، جوان بخت، سفیدبخت، سعید، شادبخت، صاحب اقبال، صاحب دولت، طالع مند، فرّخ فال، فرخنده بخت، فرخنده طالع، مقبل، مستسعد، نیک اختر، نکوبخت، نیکوبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک دل
تصویر نیک دل
خوش قلب، خوش فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
خوشبخت، سعادتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم خو
تصویر نرم خو
ملایم، خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک روش
تصویر نیک روش
آنکه رفتار و کردار نیکو دارد، نیکوروش، خوش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم رو
تصویر نیم رو
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک خو
تصویر پاک خو
پاکیزه خوی، خوش خلق، خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیکورو
تصویر نیکورو
خوب رو، خوشگل، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک رو
تصویر نیک رو
نیک رونده، خوش رو، خوش راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک خواه
تصویر نیک خواه
کسی که خوبی و خوشی دیگری را بخواهد، برای مثال نیک خواهان دهند پند ولیک / نیک بختان بوند پندپذیر ( کلیله و دمنه - ١١٢)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک رو
تصویر نیک رو
زیبارو، خوش رو
فرهنگ فارسی عمید
نیک خو، نکوخو، ملایم، که تندخو و سرکش نیست: دلاورترین اسبان کمیت است ... و بانیروتر و نیکوخوتر خنگ، (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
نیم رخ، نیمی از صورت، نیمی از رخسار، طعامی که از تخم مرغ در روغن داغ پخته تهیه کنند، تخم مرغی که در روغنی بر آتش جوشان بشکنند و بپزند،
گوهر و مروارید که از یک طرف گرد و از طرف دیگر مستوی باشد، (آنندراج)، جواهر و مرواریدی که یک طرفش مدور و طرف دیگرش پهن باشد (ناظم الاطباء) :
حق القدم گرفت گهرهای نیم رو
پای کسی که آبله زد در سراغ ما،
خالص (از آنندراج)،
با حبابش نیم رو را بحث در بدگوهری است
اوز عمان خیزد این از چشمۀ آب بقا،
شفیع اثر (از آنندراج)،
، نیم برشته، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به معنی دوم شود،
- نیم روخاکی، یک طرف رخسار بر زمین نهاده، (از رشیدی) (از انجمن آرا)، رخسار از یک طرف بر زمین نهاده، (آنندراج)، رجوع به نیم روخاکین در سطور ذیل شود:
بر در خاکش خجل بنشست چرخ
نیم روخاکی و خون آلود و بس،
؟ (از آنندراج و انجمن آرا)،
- نیم روخاکین، نیم روخاکی، چهره بر خاک سوده، کنایه از حالت عجز و تضرع وخاکساری، رجوع به نیم روی شود:
نیم روخاکین چو بوسم پای تو
بر سر از نو تاج تمکین آورم،
خاقانی،
- نیم رو کردن، تخم مرغ در روغن پختن، تخم مرغ در روغن جوشان و گدازان شکستن
لغت نامه دهخدا
نیک خو، رجوع به نیک خو شود:
به شاه جهان گفت کای نیک خوی
مرا چهر سام آمده ست آرزوی،
فردوسی،
بدو گفت آمد گه آرزوی
بگویم ترا ای زن نیک خوی،
فردوسی،
بدو گفت کای مادر نیک خوی
بنگزینم این راه بر آرزوی،
فردوسی،
ایزد این دولت فرخنده و پاینده کناد
بر تو ای نیک دل نیک خوی نیک سیر،
فرخی،
ای نیک نام ای نیک خوی ای نیک دل ای نیک روی
ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاک دین،
فرخی،
بر خویش ازپی آن گفتم کامروز چو من
کس نداند خوی آن نیک خوی راد رزین،
فرخی،
ازین بنده نوازی و ازین عذرپذیری
ازین شرمگنی نیک خویی خوب خصالی،
فرخی،
دیرخواب و زودخیز و تیزگرد و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاک زاد و نیک خوی،
منوچهری،
آزاده طبع و پاک نهاد و مجرد است
نیکوخصال و نیک خوی است وموحد است،
منوچهری،
چنین گفت صاحبدل نیک خوی
که سهل است ازین بیشتر گو بگوی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ نِ)
نکوخواه. نیکوخواه. خیراندیش. خیرخواه. که خیر و صلاح دیگران خواهد. که خواهان نیکی و سعادت دیگران است. مشفق. دوستدار. مهربان. مقابل بدخواه:
ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین.
دقیقی.
گزیتش بدادند شاهان همه
به پیش دل نیک خواهان همه.
دقیقی.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
ز بدخواه و از مردم نیک خواه.
فردوسی.
سپینود را گفت بهرام شاه
که دانم که هستی مرا نیک خواه.
فردوسی.
شما یک به یک نیک خواه منید
برآیین فرمان و راه منید.
فردوسی.
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیک خواه چون بدخواه.
فرخی.
آن کیست کو به جان نبود مهرجوی تو
وآن کیست کو به جان نبود نیک خواه تو.
فرخی.
ز دهر آنکه بود بدسگال او غمگین
به دهر آنکه بود نیک خواه او شادان.
فرخی.
فلاطوس برگشت و آمد به راه
بر حجرۀ وامق نیک خواه.
عنصری.
بدان کسی که بود نیک خواه او ایزد
اگر کسی بد خواهد بدو رسد خذلان.
عنصری.
ستاره رهنمای کام او باد
زمانه نیک خواه نام او باد.
فخرالدین اسعد.
تو دانی که پیش فریدون شاه
من از دل یکی بنده ام نیک خواه.
اسدی.
چشم بندگان و نیک خواهان بدین روزگار فرخنده روشن داراد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 4). حرمان آن است که نیک خواهان را از خود محروم گرداند. (کلیله و دمنه).
نگفته ست شمعون به جز نیک شاه
من از دل یکی بنده ام نیک خواه.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به اطلاقت گشاده چشم مانده
به گیتی هرکه او را نیک خواه است.
مسعودسعد.
شادی و خرمی کن کامروز در جهان
شادی و خرمی است دل نیک خواه را.
مسعودسعد.
او را وزیری بود مسلمان ونیک خواه. (قصص الانبیاء ص 187).
نیک خواهان ترا سالاسال
همه روز است به دیدار تو عید.
سوزنی.
بدان که نیک سگال است و نیک خواه دلش
زمانه هست ورانیک خواه و نیک سگال.
سوزنی.
سلطان ملک دینی و دنیا هم آن تست
چون نیک خواه دولت شاه معظمی.
سوزنی.
خصوص آن وارث اعمال شاهان
نظرگاه دعای نیک خواهان.
نظامی.
نیک خواهانم نصیحت می کنند
خشت بر دریا زدن بی حاصل است.
سعدی.
دلارام باشد زن نیک خواه
ولیک از زن بد خدا را پناه.
سعدی.
چنین خواهم ای نامور پادشاه
که باشند خلقت همه نیک خواه.
سعدی.
صف نشینان نیک خواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوست کام.
حافظ.
دمی با نیک خواهان متفق باش.
حافظ.
آنجا که بی تفاوتی وسع رحمت است
بدخواه انفعال دهد نیک خواه را.
نظیری (از آنندراج).
، بامروت. باوفا. صدیق. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.
، به معنی بدکار هم مستعمل است. (آنندراج).
- نیک خواه شدن، دوست شدن. دوستدار شدن. هواخواه شدن. مرید و معتقد گشتن:
به سغد اندرون بود یک ماه شاه
همه سغد شد شاه را نیک خواه.
فردوسی.
از آن پس که گسترده شد دست شاه
سراسر جهان شد ورا نیک خواه.
فردوسی.
که باشی نگهبان تخت و کلاه
بلاش جوان را شود نیک خواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
خوش رو، زیبارو، خندان، بشاش، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ملایمت، خوش رفتاری، خوش خلقی، نیک خو بودن:
به علم و عدل و به آزادگی و نیک خویی
مؤید است و موفق مقدم است و امام،
فرخی،
عاشق مردمی و نیک خویی است
دشمن فعل زشت و خوی لئام،
فرخی،
هزار سال همیدون بزی به پیروزی
به مردمی و به آزادگی و نیک خویی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خُ)
گلدان. گلدان سفالین. اصیص، تغار. (یادداشت مؤلف) : الاصیص، نیم خم که در او شاهسپرم کارند. (السامی) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ کَ / کِ)
نیک خواه:
دو پرخاشجوی و یکی نیک جوی
گرفتند پرسش نه بر آرزوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رهوار. هملاج. (یادداشت مؤلف). اسب خوش راه. (ناظم الاطباء). جواد. (مهذب الاسماء) :
زپویندگان هرکه بد نیک رو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو.
فردوسی.
امیر گفت... اسبی نیک رو از آخر خیلتاش را باید داد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک رو
تصویر نیک رو
نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک روی
تصویر نیک روی
حالت و کیفیت نیک رو: خوش روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوشقدم، با سعادت خجسته یی خوش مسعود میمون: (مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست ک نی - زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا) (دیوان کبیر 9: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو رو
تصویر نیکو رو
نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو) نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکبخت
تصویر نیکبخت
خوشبخت، کامروا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خیر دیگران خواهد: نیکو خواه نکو خواه خیر خواه: مقابل بد خواه: (بنده منخ 000 از اندیشه دل تو آگاهم و جرم ترا آمرزگار ترا نیکخواهم 0)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکخو
تصویر نیکخو
بامروت، خوشرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک روش
تصویر نیک روش
دارای رفتار نیک خوش رفتار نیکو کردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
بختیار، سعادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
((پَ))
خجسته پی، خوش قدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
سلام
فرهنگ واژه فارسی سره